روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

کهن‌ترین عکس‌های دختران ایرانی

https://uupload.ir/files/gb6b_%DA%A9%D9%87%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86.jpg

کهن‌ترین عکس‌های دختران ایرانی

عکس‌های «آنتوان سوریوگین»، عکاس نامدار دوران قاجار را می‌توان کهن‌ترین عکس‌های فراگیر از زنان ایرانی (از عشایر و روستایی تا طبقه‌ی متوسط شهری و اعیان) دانست

نکته‌ای که نظرم را بسیار جلب کرد، زیبایی طبیعی زنان ایرانی در بیش از صد سال پیش است 

تاریخ مشهد https://t.me/joinchat/AAAAADwFhgKSqL6lozfjUQ

عمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (۴۴۰ – ۵۱۷ ه‍.ق)

https://uupload.ir/files/fd11_%D8%B9%D9%85%D8%B1%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85.jpg

عمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (۴۴۰ ۵۱۷ ه‍.ق)که خیامی، خیام نیشابوری و خیامی النّیسابوری

هم نامیده شده‌است

همه‌چیزدان،فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و شاعر رباعی‌سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش «حجّةالحق» بوده‌است،ولی آوازهٔ وی مدیون نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. با وجود آنکه رباعیات خیام به بیشترِ زبان‌های زنده برگردان شده، آوازهٔ وی در غرب بیشتر مدیون ترجمهٔ رباعیات او توسط ادوارد فیتزجرالدبه زبان انگلیسی است.

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان سروسامان دادن و سرپرستی محاسبات گاه‌شماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ پادشاهی ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست؛ محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از گاه‌شماری میلادی دارد. وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را بعنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.نوپیدا کردن نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.

شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن‌سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند.صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن‌سینا بوده‌است، بسیار دور از ذهن می‌نماید، زیرا از دیدِ زمانی با هم دگرگونیِ زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن‌سینا را استاد خود می‌داند، ولی این استادی ابن‌سینا، جنبهٔ معنوی دارد.

تاریخ مشهد https://t.me/joinchat/AAAAADwFhgKSqL6lozfjUQ

تصادف هواپیما با تاکسی! گفتگو با سومین راننده مشهد درباره تصادفی که زندگی‌اش را زیر و رو کرد

تصادف هواپیما با تاکسی!

گفتگو با سومین راننده مشهد درباره تصادفی که زندگی‌اش را زیر و رو کرد

روبه‌روی مردی نشسته‌ایم که سومین تاکسی‌دار مشهد است و نیمه مهرماه امسال دقیقا ٨٠ساله شده است، اما بهانه ما برای دیدن محمدحسن روبندفروش چیز دیگری است؛ اتفاق نادری که نیم قرن پیش رخ داد. تصادف هواپیما با تاکسی. ماجرا از این قرار است؛ تصادف یک هواپیمای سی١٣٠ ارتش شاهنشاهی با تاکسی دِکاوه به شماره١١٩٧؛ اتفاقی که به خاطر آن محمدحسن روبندفروش را به «حسن‌طیاره» می‌شناسند. محمدحسن روبندفروش بعدازظهر یک روز تعطیل در خرداد 1344 برای آوردن خانواده‌اش از «رباط طرق» در هفت کیلومتری شهر مشهد در جاده نخریسی در حال رانندگی بود که با هواپیمای غول‌پیکر ارتش شاهنشاهی تصادف کرد. چند برش از روایت خود این راننده درباره رانندگی‌های قدیم و همین‌طور روز این حادثه را بخوانید:

زمانی که من تاکسی خریدم، فقط دو تاکسی دیگر در مشهد شماره شده بود. من هم شماره یک درشکه را 70تومان خریداری کردم و چسباندمش روی تاکسی. یعنی آن زمان هرکس که متقاضی تاکسی بود، باید نمره درشکه را از شهرداری می‌خرید و روی تاکسی می‌زد. یک درشکه را از رده خارج می‌کردند و به جایش یک تاکسی وارد دور می‌شد.

روز حادثه با تاکسی «دکاوه» مشکی رنگم در خیابان نخریسی مشهد رانندگی می‌کردم. انتهای این خیابان فرودگاه مشهد بود. من بی‌خبر از همه جا در حال و هوای خودم بودم که آن هواپیما برای فرود خیلی زود ارتفاعش را کم کرد و روی سقف من فرود آمد. در نتیجه ماشین که به آهن‌پاره‌ای تبدیل شده بود، پرت شد در جوی آب کنار خیابان و من هم که بی‌هوش شده بودم، افتادم طرف دیگر. از همان تصادف ٣١ روز در کما بودم و چشم چپم نابینا شد. به‌علاوه یکی از دست‌هایم از سه قسمت شکست و خیلی آسیب‌های شدید دیگر.

هواپیمایی که به من زده بود، سی١٣٠ ارتش شاهنشاهی بود که ٦٣ نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی به‌همراه همسرانشان در آن بودند. راستش نجات جانم را هم مدیون یکی از مسافران همین هواپیما یعنی دکتر «شفیع امینی» هستم. چون مسئولان بیمارستان فکر کرده بودند که من مرده‌ام و من را زیر یکی از تخت‌های بیمارستان انداخته بودند، ولی وقتی دکتر شفیع امینی برای عیادتم به بیمارستان آمده بود، دیده بود که هنوز قفسه سینه‌ام بالا و پایین می‌رود. او همان‌جا ٢٠٠ تومان داده بود تا به من رسیدگی کنند.

بعد از این حادثه، ما از خلبان شکایت کردیم. او باید حداقل ٥٠،  صد متر بعد از جاده فرود می‌آمد. ضمن اینکه گویا مدرک کافی برای اجازه پرواز هم نداشت. ولی بعد از شکایت در دادسرا، ما را شش تومان جریمه کردند و انداختند زندان! گفتند: «شما چراغ قرمز را رد کرده‌اید، در صورتی که اصلا آنجا چراغی نبود.

بعد از این تصادف سنگین زندگی من از هم پاشید.  خودم علیل شدم و زندگی‌ام در مضیقه قرار گرفت، برای همین هم شروع کردم به نامه‌نگاری به رئیس مجلس شورای ملی، نمایندگان، نخست‌وزیر و...  . دست‌آخر هم فقط پنج‌ هزار تومان به من دادند که همه را فقط پول دوا و دکتر دادم./خراسان

تاریخ مشهد

غیرت سیاستمدار ایرانی روی کالای وطنی!

https://uupload.ir/files/yb6i_%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D8%AA.jpg

غیرت سیاستمدار ایرانی روی کالای وطنی!

وقتی محمدشاه قاجار مُرد، مدعیان از هر گوشه‌ای سر برآورده بودند و هرج‌و‌مرج به قدری بود که اگر کسی می‌توانست ولیعهد قاجار را برای آغاز حکومت از تبریز تا تهران برساند فقط امیرکبیر بود. وضعیت مالی مملکت طوری بود که ولیعهد پول کافی نداشت تا به تهران سفر کند!

اقدامات امیرکبیر بسیار زیاد است؛ از برانداختن رشوه‌خواری و شرارت و یاغی‌گری شروع می‌شود تا قطع حقوق و مزایای اعیان و درباریان و ساخت بیمارستان و ایجاد چاپارخانه برای انتقال مرسولات پستی و تأسیس دارالفنون و بهبود وضعیت کشاورزی و آبیاری و تأسیس کارخانه‌های شکرسازی و پارچه‌بافی و کاغذسازی و چدن‌ریزی.

در مقام یک سیاستمدار حدود ۱۷۰ سال پیش رونق تولید را هم به مرحله اجرا رساند. تا آن موقع از ایرانی‌ها در مقابل کالا جز طلا نمی‌گرفتند اما امیرکبیر خروج طلا از ایران را ممنوع کرد و به جایش آهن و مس که از معادن تازه‌تأسیس استخراج می‌شد کالای پرطرفدار ایران شده بود برای خارجی‌ها.

۲۸ مهر سال ۱۲۲۷ شمسی «میرزا محمدتقی خان فراهانی» صدارت خود را بر ایران قجری آغاز کرد و شد «امیرکبیر».

fna.ir/f065rc

Farsna

بچگی یه دونه از این آبمیوه‌گیری نارنجیا داشتیم. وقتی کار میکرد اگه می‌گرفتیمش....

https://uupload.ir/files/0n0h_%E2%80%8F%D8%A8%DA%86%DA%AF%DB%8C.jpg

بچگی یه دونه از این آبمیوه‌گیری نارنجیا داشتیم. وقتی کار میکرد اگه می‌گرفتیمش نصف گوشت تنمون آب میشد، اگرم ولش می‌کردیم راه میافتاد تو کوچه دنبال زن و بچه‌ی مردم