روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

*یکی از منبریها پس از یک سخنرانی رفت منزل عارف بزرگ شیخ رجبعلی خیاط*

https://s4.uupload.ir/files/%DB%8C%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_bjoi.jpg

*یکی از منبریها پس از یک سخنرانی رفت منزل عارف بزرگ شیخ رجبعلی خیاط*

*به محض ورود شیخ با یک نگاه تندی به او نگاه کرد*

*شیخ گفت میخواهی پرونده اعمالت را ببینی؟*

*اون فرد واعظ ومنبری گفت بله*

*شیخ تصرفی کرد وبا دست خود پرونده اش را نشانش داد*

*دید الی ما شاءالله جرم وجنایت وقتل ودشمنی با دین و.... در پرونده اعمالش هست*

*از شدت ناراحتی غش کرد*

*وقتی سرحال شد گفت یا شیخ این پرونده چیه ؟*

*من در عمرم یک سیلی به کسی نزده ام یک فحش نداده ام کوچکترین ظلمی نکردم فقط نوکری اهل بیت را کردم*

*شیخ رجبعلی به او گفت چرا امروز در سخنرانیت از رضا شاه تجلیل کردی وگفتی عجب امنیتی ایجاد کرده است؟*

*با تجلیل از او در تمام‌گناهانش شریک شدی*

*بعد شیخ رجبعلی ادامه داد که رضا شاه دشمن دین ودیانت  واهل بیت هست واگر کار خاصی هم انجام داده در جهت منافع خودش واربابانش بوده*

 *تمجید تو یعنی تایید او وشراکت در تمام جنایتها ودشمنیهایش با دین واهل بیت*

*کتاب کیمیای محبت  - سرگذشت شیخ رجبعلی خیاط)*

روایتگر جنگ و خبرنگار نخبه گیلانی شهید اسحاقی را بیشتر بشناسیم

https://s4.uupload.ir/files/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DA%AF%D8%B1_y2b2.jpg

روایتگر جنگ و خبرنگار  نخبه گیلانی شهید اسحاقی را بیشتر بشناسیم

29 دی شهادت جوان نخبه رسانه ای گیلان

نخبه سیاسی،نابغه دفاع مقدس، تحلیل گر و استراتژیست کم نظیر، سردار قلم  و سیدالشهدای راویان جنگ؛

شهید مظلوم،غریب و ناشناخته استان گیلان سید محمد اسحاقی

تولد : سال ۱۳۴۱ در یک خانواده روحانی

محل تولد: روستای چهارده، آستانه اشرفیه، استان گیلان

تحصیلات: دانشجوی رشته تاریخ، دانشگاه شهید بهشتی تهران

شغل: پاسدار

مسئولیت: مسئول بسیج سپاه رشت، عضو دفتر سیاسی سپاه تهران، خبرنگار، راوی و استراتژیست نابغه دفاع مقدس، مشاور نظامی فرماندهی لشگر ۱۴ حضرت امام حسین(ع)، راوی نظامی قرارگاه نصر، قرارگاه نوح نبی(ع)،لشگر۳۳ المهدی(عجج) و لشگر۱۴ امام حسین(عجج)

مبارزات سیاسی: قبل از انقلاب دستگیر و به شدت شکنجه شد و بعد از انقلاب توسط منافقین ترور و مجروح شد.

تالیفات:«نبرد العُمیه» روایت ها و گزارش های وی درباره عملیات تاریخی کربلای۳

شهادت: شلمچه، عملیات کربلای۵

زمان شهادت: در 29 دی 1365

مزار: گلزار شهدای تازه آباد رشت،استان گیلان؛

وصیت نامه:

دوستان، عزیزان و هموطنان شریف!

پشتیبان ولایت فقیه باشید...هیچ گاه سنگر علم و عدالت خواهی را خالی نگذارید تا موجب سوء استفاده بیگانگان شود.

مفاخر_گیلان

ای ملت شهید داده با فساد مقابله کنید دیگر وقت سکوت نیست!

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D9%84%D8%AA_d1k8.jpg

ای ملت شهید داده با فساد مقابله کنید دیگر وقت سکوت نیست!

30 دی به مناسبت شهادت حجت الاسلام جهاندیده

حجت الاسلام شهید «مصطفی جهاندیده» ۲۵ دی‌ ماه سال ۱۳۴۷ در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز در روستای «پائین رود پشت» بندر «کیاشهر» از توابع شهرستان «آستانه اشرفیه» دیده به جهان گشود.

تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش پشت سر گذاشت و بعد دروس حوزوی را در یکی از مدارس علمیه تهران  آغاز نمود.

با آغاز جنگ تحمیلی  از سوی سپاه «مالک اشتر» تهران  در عملیات های مختلف حضور جدی داشت.

 سرانجام  این روحانی  مجاهد در ۳۰ دی‌ماه ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای ۵» حین کمک‌رسانی به دوست مجروحش مورد اصابت تیر مستقیم کالیبر دوشکا قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

قسمتی از وصیت‌نامه

ای مردم حزب‌الله! نباید تحمل کرد که بعد از تقدیم این همه شهدا ، عده‌ای به فساد و زشتی‌ها بپردازند. بدانید که دیگر وقت سکوت نیست! دیگر وقت نشستن نیست! در حالی که می‌بینید، دشمن از هر طرف به اسلام هجوم آورده و می‌خواهد که آن را از بین ببرد، پس باید مثل همیشه به فریاد خود ادامه دهید....

مفاخر_گیلان

اینفوگرافیک "کاخ های پهلوی"

https://s4.uupload.ir/files/%DA%A9%D8%A7%D8%AE_%D9%87%D8%A7%DB%8C_t9el.jpg

اینفوگرافیک "کاخ های پهلوی"

کاخ هایی که در زمان پهلوی اول و دوم ساخته شد در تمام ایران پراکنده بود. بعضی از آن ها ویژگی های منحصر به فردی داشتند که کمتر کسی از مردم عادی آنها را دیده بود.

همسر شهید نواب صفوی :

همسر شهید نواب صفوی :

بعد از افطار به آقا گفتم :

دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!

فقط لبخندی زد!

این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!

سحر برخاست، آبی نوشید!

گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛

افطار هم چیزی نداریم!

باز آقا لبخندی زد!

بعد از نماز صبح هم گفتم!

بعد از نماز ظهر هم گفتم!

تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!

اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :

امشب افطارى نداریم؟

گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست!

آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟!

خندیدم و گفتم :

صد البته که هست؛

رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!

هنوز لیوان پر نکرده بود که در زدند!

طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!

آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.

آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا

همه آمدند!

سلام و تحیت و نشستند.

آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!

من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست!

رفتم و آوردم!

آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!

در همین هنگام باز صدای در آمد.

به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :

برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!

الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان!

مرحوم نواب چیزی نگفت!

یوسف رفت در را باز کرد،

وقتی که برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!

گفتم: این‌ها چیه؟!

گفت: همسایه بغلی بود؛

ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند،

و به علتی مهمانی آنان به‌هم خورده است!

آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.

من شرمنده و شرمسار!

غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.

میل کردند و رفتند.

آقا به من فرمود :

یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چه‌قدر سر و صدا کردی؟!

وقتی هم نعمت رسید چه‌قدر سکوت کردی؟!  از آن سر و صدا خبری نیست!

بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها  همین است؛

نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!

وقتِ نداشتن داد می‌زنند!

وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند!