روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

روزگاری در زدن هم اصولی داشت ، کوبه زنانه داشتیم و مردانه...

روزگاری در زدن هم اصولی داشت ، کوبه زنانه داشتیم و مردانه...

و وقتی در زده میشد صاحب خانه میدانست آنکه پشت در است زن است یا مرد و بر آن مبنا به استقبال او میرفت،

زندگی ها در عین سادگی در و پیکر و اصول داشت...

مردها کفشهای پاشنه تخم مرغی میپوشیدند تا از صدای آن از فاصله دور در کوچه پس کوچه های تو در تو خانمها بفهمند نامحرمی در حال عبور است...

منزلها بیرونی و اندرونی داشت و از ورود مهمان تا خروجش طوری منزل ساخته شده بود که متعلقات به تکلف نیفتند...

آن روزگاران امنیت ناموسی چندین برابر این زمان بود،

نه سیستم امنیتی در منازل بود و نه شبکه های مجازی برای پاییدن همدیگر...

اطمینان و شرافت و وفاداری و نگه داشتن زندگی با چنگ و دندان و آبروداری زوجین اصل زندگی بود...

من هرگز بخاطر ندارم کسی مهریه ای اجرا بگذارد و دادسراها این همه پرونده طلاق و درخواست طلاق و فرزندان طلاق...

نه ال سی دی بود نه اسپیلت و لباسشویی،

صابون مراغه ای بود و دستان یخ زده مادر در زمستان که با گریسیلین ترکهایش را مداوا میکرد...

و پدری که سر شب دم غروب خونه بود و خیز برمیداشت زیر کرسی و مادر کاسه اناردون کرده روی کرسی میگذاشت و نصف بدنمان زیر کرسی و سر و کله کز کرده در بیرون آن،با لباسهای ضخیم...

پاییزی پر باران و زمستانی پر از برف داشتیم

یادش بخیر همه چکمه داشتیم و تا لبه چکمه برف می آمد،هم زمین برکت داشت هم آسمان...

سفره مان برنج بخود کم میدید،اما صفا و سادگی داشت...

و پنج ریالی پدر در صبحگاه مدرسه میشد نصف نان بربری با پنیر...

آن روزها پشت این دربهای کوبه دار با هم حرف میزدند خیلی گرم و صمیمی...

تابستان ها چقدر روی تخت های چوبی ستاره شمردیم و لذت آسمان بی غبار را بردیم...

چه حرمتی داشت پدر و مادر...

و پولها و مالها چه برکتی...

چقدر دور هم حرف برای گفتن داشتیم،

و چقدر از خدا میترسیدیم...

کله صبح قمری ها(یاکریم ها) میخواندند ،

با دوچرخه درخونه ها نون تازه و عدسی و شیر می آوردند محال بود کسی یازده صبح بیدار شود...

زود میخوابیدند و سحر بیدار میشدند و بهترین رزقها را دریافت میکردند،

زمستون برف وشیره میخوردیم و خیلی چیزی برای خوردن پیدا نمیشد و بهترین غذا را جمعه ها میخوردیم،

آنروزها مردم چقدر به یکدیگر رحم میکردند و مهربان بودند و گره گشا و اعصابها حرام ترافیک و ... نمیشد...

نفهمیدم چی شد ولی برف و کرسی و ستاره ها و کاسه بی تکلف انار و درب کوبه دار و دورهمی ها همه یکباره جمع شد...

حالا ما مانده ایم و دنیای بی خیر و برکت و دربهای ضدسرقت و آدمهایی که سخت فخر میفروشند و متکبرند گویی هرگز نمیمیرند و چنان دنیا دارند که گویی برای آن آفریده شده اند...

https://t.me/joinchat/Hv-yxhH08rCdQG2KLf4JoA

چقدر نعمتها از کف رفت و ما خواب خوابیم.

این عکس با تقطیع، برش و همگام سازی کلمات به دوره پهلوی منسوب شده است. به دو دلیل:

http://uupload.ir/files/f9dg_%D8%A7%DB%8C%D9%86_%D8%B9%DA%A9%D8%B3.jpg

این عکس با تقطیع، برش و همگام سازی کلمات به دوره پهلوی منسوب شده است. به دو دلیل:

اولا زمان همایونی مردم هرچیزی می خریدند، -اگر می توانستند البته- بین هم تقسیم میکردند‌ یا برای همدیگر ذخیره میکردند که کسی نخورده نماند.

دوماً تا آن زمان کلمه ی احتکار هنوز اختراع نشده بوده است.

علی پیکار

طنزیمtanzym_ir

اوضاع قبل از انقلاب نیازی به شرح و بیان ندارد...

http://uupload.ir/files/xvgm_%D8%A7%D9%88%D8%B6%D8%A7%D8%B9_%D9%82%D8%A8%D9%84.jpg

اوضاع قبل از انقلاب نیازی به شرح و بیان ندارد تنها گوشه ای از مطالب روزنامه هایی که به شدت در کنترل رژیم شاهنشاهی بودند گویای شرایط کشور است.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

توئیت از: سید محمد حسینی

Drsalaam

در این تصویر ظل الله، آریامهر محمدرضاشاه را مشاهده میفرمایید که

http://uupload.ir/files/rxxg_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D9%86_%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1.jpg

در این تصویر ظل الله، آریامهر محمدرضاشاه را مشاهده میفرمایید که در کمال رقت قلب، محبت و ارادت به حیوانات پس از لالایی خواندن های مداوم ببر را خواب کرده و خرسند از این خوابِ ناز نامبرده، اسلحه در دست گرفته و بین جمعیت ایستاده که مبادا ندید‌‌ بدیدهای ببر ندیده صدایی دهند و حیوان زبان بسته را بیازارند.

نیمه_پر_اعلیحضرت

یلدا یزدانی

طنزیمtanzym_ir