روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

رضا حبیب پور به بهانه تولد سردار ملی،

رضا حبیب پور

به بهانه تولد سردار ملی،

میخواهم شما را به تاریخ 28مهر 1245 در روستای سردار کندی ورزقان ببرم..

گریه های نوزادی که خنده را بر لبان حاج حسن قراچه داغی (حاج حسن بزاز) نشانده است.

همه فکر میکنند سومین پسر حاج حسن بزاز،

بالاخره در کنار پدر قد میکشد و در کار بزازی هم میتواند حرف ها برای گفتن داشته باشد..

اما چه کسی میداند که قرار است ستار، جان خود را فدا کرده و چون امام سومش راه مبارزه با ظلم و ستم را در پیش بگیرد..!

نوجوانی زرنگ و باهوش که در کنار پدر و در کار بزازی، روزها میگذارند و قد میکشید و چون برادرانش اسماعیل و غفار،

شجاع و جسور بود و چون آنان،

علاقه ها به تیراندازی و اسب سواری داشت،

اما اعدام اسماعیل برادر بزرگتر وی در حکومت وقت، باعث شد تا

داغ برادر، بذر کینه را روز به روز در دل

ستار به رشد وا بدارد..

طولی نکشید که

این امر باعث شد وی با خانواده به تبریز مهاجرت نموده و ساکن محله امیرخیزی شوند..

نشست و برخواست با لوطیان در مرام شیخیه،

او را زبانزد خاص و عام کرد،

دادوستد و دلالی اسب، با وساطت معتمدین در بازار را که پیشه خود کرده بود،

او را از مرام لوطی گری اش و دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان آن زمان،

باز نداشت..

و سر انجام بعد از مبارزه با اتسبدادها،

در غربت و در دفاع از خاک و کیان خود در پارک اتابک تهران، به همراه همراهان خود محاصره گردیدند هرچند باقرخان توانسته بود از آن معرکه جان سالم به در ببرد اما گلوله ای که از پای ستار خورده بود او را زمین گیر کرد و بعد از دو سال مبارزه با غم غربت و جراحت بجای مانده ناشی از آن گلوله و عفونت های حاصله،

 در سال 1293 و در سن 48سالگی،

اوج کمال را به سربلندی پیمود و به دیار معشوق شتافت،

که از وی سه فرزند بنام های یدالله، سلطان، و معصومه به یادگار ماند.

اما از نظر من، بزرگترین یادگار وی خاطره

آن جمله معروف خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم می تواند باشد،

که تا قیامت در قلب ها چون ستاره ای

خواهد درخشید...

روحش شاد و یادش جاودان..

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.