تلفن های دو زاری سالهاست که وجود ندارند.
اما ضرب المثل دو زاریت افتاد در ادبیات ما جاخوش کرده و بعید است حالا حالاها خداحافظی کند!
حیات من و مال و موجودیت من و امثال من، در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیونها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد ...!
از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام. عمر من و شما و هرکس چند صباحی دیر نخواهد پائید ...
( دکتر محمد مصدق )
TarikhMashhad
اینها کشته شده گان کرونا نیستند!
در ٢۵ بهمن سال ۶٧ و در آخرین روزهای جنگ تحمیلی عراق در یک نسل کشی تاریخی با بمباران شیمیایی حلبچه ۵٠٠٠ نفر از غیر نظامیان را قتل عام کرد.
فرانسه، آلمان، هلند و کشورهای اروپایی این تسلیحات شیمیایی را در اختیار عراق قرار داده بودند.
نامه یک دختر 9 ساله به رزمندگان اسلام
92 روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم!
مردم ایران همواره بر اساس آموزههای دینی و سنتهای ملی در مواقع سختی ایثار و از خودگذشتگی خود را نشان دادند. اوج این همبستگی اجتماعی و وفاق ملی را در دوران دفاع مقدس میتوان مشاهده کرد.
یکی از این اسناد که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است؛ نامه دختر بچه 9 سالهای است که در 1362/11/8 نگاشته شده و همراه با نان خشک و بادام به دست رزمندگان اسلام رسیده که متن آن در ادامه است.
با سلام به امام زمان علیهالسلام، درود بر امام خمینی
سلام به رزمندگان اسلام
اسم من زهرا میباشد این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم. پدرم میخواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد. من 9 سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالیبافی میروم. مادرم کار میکند. ما 5 نفر هستیم. پدرم مرد و باید کار کنیم و من 92 روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم.
از خدا میخواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلاء ببرید. آخر من و مادرم خیلی روزه میگیریم تا خرجی داشته باشیم. مادرم، خودم ، احمد و بتول و تقی برادر کوچکم سلام میرسانیم خدا نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.
پی نوشت
این نامه را بخوانید و مقایسه کنید با افرادی که در وضعیت بحرانی امروز دست به احتکار اقلامی چون ماسک و ...میزنند!
ای وای اگر از پس امروز بود فردایی!
TarikhMashhad
تا حالا به تفاوت بین عکس گرفتن جوونها با مسنترها دقت کردید؟ جوونها اغلبشون انگشت رو میذارن روی دکمه و با سرعت عکس میگیرن. ولی قدیمیترها، با دقت و حتی شاید حوصلهسربر کادر رو تنظیم میکنن و یه دونه عکس میگیرن.
شاید جوونترها اینو به خوبی حس نکنن که قدیمها با دوربینهای آنالوگ ما چه حالی میشدیم وقتی وسط یه ماجرا، مثلا یک مراسم، یک سفر یا... فیلم دوربین یهو تموم میشد! برای همین باید به تعداد عکسهایی که میگرفتیم دقت میکردیم. احتمالا همین احتیاط هنوز در ذهن ما باقی مونده.
چقدر عکس پیش ما ارزش داشت، چقدر مهم بود.
لذت دیدن عکسهای چاپ شده بعد از ماهها واقعا غیر قابل وصفه. یه پاکت پر از عکسهای چاپ شده که بعضیاش مال مهمونی عید نوروز بود، چندتای بعدیش عکسهای سیزدهبدر و ... .
چقدر ذوق میکردیم. میشستیم و ماجراهای داخل عکسها رو با هم مرور میکردیم و کلی خوش میگذشت. انگار همه اون ماجراها دوباره زنده و تکرار میشد.
کسانی که اون دوره رو تجربه نکردن هیچ وقت مفهومی که «عکس» برای ما داشت رو درک نمیکنن. اون جادو و لذت «عکس» در همون سالها باقی موند.
متن و تصویر : هنرمند مشهدی ؛ علی میری
دانشنامه مشهد
TarikhMashhad