بچه که بودیم جاده ها خراب بود
نیمکت مدرسه ها خراب بود
شیراى آب خورى خراب بود
زنگ در خونه هاخراب بود
ولى...
ادم هاسالم بودن !
@Daheh60
به یاد کودکی افتادم و آن بی محلیها
تو که رد میشدی گلهای بازی بیشتر میشد
فرامرز عرب عامری
Daheh60
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه...
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران!
گردش یک روز دیرین..
پس چه شد؟!
دیگر کجا رفت؟!
خاطرات خوب و شیرین
باز باران،
بی ترانه،
بی هوای عاشقانه،
بی نوای عارفانه،
درسکوت ظالمانه،
خسته از مکر زمانه،
غافل از حتی رفاقت،
هاله ای ازعشق ونفرت،
اشکهایی طبق عادت،
قطره هایی بی طراوت،
روی دوش آدمیت،
میخورد بربام خانـــــــــــــه،،،
یاد ان روزی که ماهم"اب،بابا"داشتیم
دفترخط خورده ی مشق الفبا داشتیم
سفره ای هرچند ساده، دلخوشیهاداشتیم
زندگی یک ده ریالی بود در دست پدر
پول توجیبی که نه، انگار دنیا داشتیم..