و حالا مأمور معروف قانون، معاون کلانتر، با شما صحبت می‌کند.
و حالا مأمور معروف قانون، معاون کلانتر، با شما صحبت می‌کند. ... معاون کلانتر «مردی که در پشت ستارۀ حلبی‌اش قلبی از طلا دارد»
Yadeshbekheir
یه تبلیغ بستنی هم بود که گاوه به بچش میگفت بیا بچه جون
یه تبلیغ بستنی هم بود که گاوه به بچش میگفت بیا بچه جون
بیا شیرتو بخور … بیا دیگه !
بچش میگفت : مامان جون بستنیش خوشمزه تره !
Yadeshbekheir
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ،
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ،
ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻢ ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﯿﻢ،
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺗﺎ ﺻﺪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻤﺮﺩﯾﻢ،
ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ...
ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ،
ﺗﻮﯼ ﮐﻤﺪﯼ،
ﺯﯾﺮِ ﻣﯿﺰﯼ ﯾﺎ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ!!
ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺑﻮﺩند،
ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻫﺎ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻔﺴﻬﺎﺷﻮﻧﻮ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ...
ﺍﺻﻼ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﺸﻦ...
ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﺸﻦ ﻭ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﯿﻢ!!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﯽ؟!
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺳﺖ!
ﺣﺘﯽ ﺑﺎﺯﯾﻬﺎ!
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ،
ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ...
ﯾﻬﻮ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻪ...
ﯾﻪ ﺁﺩﻡ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺣﺘﯽ یک احساس!!!
و بعضی وقتها یک معرفت...
Daheh60