ستارخان سردار غیور ایرانی در خاطراتش می گوید: من هیچوقت گریه نکردم،

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86_37fm.jpg

ستارخان سردار غیور ایرانی در خاطراتش می گوید:

من هیچوقت گریه نکردم،

چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد

و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.

اما در زمان مشروطه یک بار گریستم.

و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا.

از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.

اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد.

زنده و پاینده باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.